ستیا گلیستیا گلی، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

خاطرات ستیا گلی

بدون عنوان

امروز صبح که از خواب بلند شدم یه دوش حسابی با شیر مامانم گرفتم... نمیدونم مامانم چی کار کرده بود که این  همه شیرش زیاد شده بود و همش میریخت به سر و کله من... بعدش دیدم مادربزرگم داره دعواش میکنه و میگه یک کم سر این شیرتو بدوش که اینجوری بچه رو خیس نکنی... چه میدونم والله... من که شیرمو خوردم و دوباره لالا کردم... وقتی بیدار شدم دیدم مامانم عجله داره که زودی به من شیر بده... شصتم خبردار شد که میخواد بره دَدَر... چه میدونم شایدم مثل بزبز قندی رفت صحرا علف بخوره تا برای من شیر خوشمزه بیاره... منم زیادی خودمو درگیر نکردم شیر خوردم و دوباره خوابیدم... وقتی بیدار شدم مامانم خونه بود... برای من همین کافیه بقیه ش به من چه؟ الان میخوام یه تص...
31 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

والله نمیدونم از کجا شروع کنم... این چند روزه اونقدر سرم شلوغ بود و مشغله داشتم که نشد بیام اینجا... چی کار کنم؟ اخه مامانم برام دوره فشرده زبان آدمیزاد گذاشته... هر روز کلی زل میزنه تو این چشمای من و یه سری کلمات نامفهوم میگه و من زبون بسته هم باید تلاش کنم تکرارشون کنم... مثلا آغو یکی از این کلماته.... منم که نمیدونم از کجای حلقشون این صدا رو در میارن واسه همین الکی دهنمو باز و بسته میکنم و مامانم ذوق مرگ میشه... والله به خدا وقتی میبینم دلشون به همین باز و بسته شدن دهن من خوشه منم ازشون دریغ نمیکنم... پریروز طبق معمول هر هفته از خونه مادربزرگم اساس کشی کردیم به خونه خودمون... من خونه خودمونو خیلی بیشتر دوست دارم اخه اینجا واسه خودم تخت ...
31 ارديبهشت 1390

ستیا گلی وارد میشود

سلام من ستیا گلی هستم... یه نی نی خوشگل و بازیگوش... قراره اینجا از خاطرات نی نی گولوییم بنویسم... البته چون سواد درست حسابی ندارم مامانیم برام مینویسه... من دهم فروردین به دنیا اومدم و الان 44 روزمه... یعنی 44 روزه که من اومدم تو این دنیای شلوغ پلوغ و هنوزم که هنوزه گیج و ویجم که بابا جان تو این دنیا چه خبره... مثالش همین دیشب... این مامان و بابای من منو برداشتن بردن اریکه ایرانیان فقط واسه این که ببینن چه خبره!!!... بعدش که دیدن اونجا خبری نیست و فقط چندین سالن سینما داره و با وجود جغجغه ای مثل من نمیتونن برن سینما، گفتن بریم شام بخوریم:  باباییم منو گذاشت رو صندلی و مثل آدمای درست و حسابی منوی غذا رو داد دست من تا انتخاب کنم ...
24 ارديبهشت 1390
1